شفای_مرد_نصرانی
#با_موسی_بن_جعفر علیهالسلام
#با_معصومه_علیهاالسلام
#حکایت_ناب_منبر
#10ربیع_الثانی
#توسل_شفاعت
#قصه_عبرت
◼️ #شفای_مرد_نصرانی
👈🏼👈🏼 مرحوم #محدث_نوری در کتاب #دارالسلام نقل فرمودند که:
«در بغداد مردی نصرانی بهنام (یعقوب) مبتلا بهمرض استسقاء بود که از معالجه آن نامید شده بودند و بهطوری بدنش ضعیف شده بود که توان راه رفتن نداشت.
➖ او میگوید: مکرر از خدا مرگم را خواسته بودم تا آنکه در سال (۱۲۸۰ق) در عالم خواب سید جلیل القدر نورانی را دیدم که کنار تختم ایستاده، و بهمن گفت:
اگر شفا میخواهی باید بهزیارت کاظمین بیایی.
➖ از خواب بیدار شدم و خوابم را بهمادرم گفتم. مادرم که مسیحی بود گفت: این خواب شیطانی است.
دو مرتبه خوابم برد. این مرتبه زنی را در خواب دیدم باچادر و روپوش که بهمن گفت:
برخیز که صبح شد آیا پدرم با شما شرط نکرد که او را زیارت کنی و تو را شفا بخشد؟!
گفتم پدر شما کیست؟!
گفت: موسی بن جعفر.
گفتم شما کیستی؟!
فرمود: من معصومه خواهر رضا (علیهمالسلام) هستم.
➖ از خواب بیدار شدم و متحیر بودم که بهکجا بروم؛ به ذهنم آمد که به خدمت #سید_راضی_بغدادی بروم.
بهبغدادی رفتم تا بهدر خانه او رسیدم، در زدم صدا آمد کیستی؟
گفتم: در را بازکن.
همین که سید صدایم را شنید بهدخترش گفت:
در را باز کن که یک نفر نصرانی است آمده مسلمان شود.
➖ وقتی بر او وارد شدم گفتم: از کجا دانستید که من چنین قصدی دارم؟!
فرمود:
جدم در خواب مرا از قضیه خبر داد.
او مرا به کاظمین نزد #شیخ_عبدالحسین_تهرانی برد؛ داستان خود را برایش گفتم، دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت کاظم علیهالسلام بردند و مرا دور ضریح طواف دادند عنایتی نشد.
➖ از حرم بیرون آمدم احساس تشنگی کردم؛ آب آشامیدم، حالم منقلب شد و روی زمین افتادم، گویا کوهی بر پشتم بود و از سنگینی آن راحت شدم. ورم بدنم از بین رفت و زردی صورتم به.سرخی مبدل شد و دیگر اثری از آن مرض ندیدم.
خدمت شیخ بزرگوار رفتم و بهدست ایشان مسلمان شدم..
📚 دارالسلام، مرحوم میرزای نوری، ج۲، ص۱۶۹