بامهدی ادرکنی

  • خانه 

امام

16 خرداد 1404 توسط یاضامن آهو

✍️ امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:

💠 در حضور هفت گروه ، ٧ کار را مخفی کن تا #سعادتمند گردی :

1️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ…
2️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ازﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ نگو…
3️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ…
4️⃣ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن…
5️⃣ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ از ﺁﺯﺍﺩیت نگو…
6️⃣ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪ نگو…
7️⃣ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ یتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ…

📚 ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص 167

 نظر دهید »

شما دست تنها هستید

14 خرداد 1404 توسط یاضامن آهو

#امام_خمینی

☀️گوشه‌هایی از زندگی امام راحل

▪️شما دست تنها هستید

🔹 در نوفل‌لوشاتو روزی میهمانان بسیاری به خانه امام آمدند. بعد از ناهار دو نفر از خانم‌ها مشغول شستن ظرف‌ها در آشپزخانه بودند.
ناگهان صدایی را شنیدند. در را باز کردند. دیدند امام است که آستین‌هایش را بالا زده است.
یکی پرسید: آقا! آمده‌اید وضو بگیرید؟
روح‌الله گفت: نه، آمده‌ام کمک کنم. یک کاری هم به من بدهید. امروز ظرف خیلی زیاد است و شما هم دست‌تنها هستید.

📗 انتخابی از کتاب خورشید بی غروب، نویسنده نادر ناصری

 نظر دهید »

تا نام امام‌حسین علیه‌السلام می‌آمد

14 خرداد 1404 توسط یاضامن آهو

#امام_خمینی

☀️گوشه‌هایی از زندگی امام راحل

▪️تا نام امام‌حسین علیه‌السلام می‌آمد

🔹 مصطفی از دنیا رفته بود. صدای قرآن از خانه امام شنیده می‌شد. نزدیکان با چشمان خیس، جنازه مصطفی را به خاک سپردند. نزدیک ظهر امام به حیاط آمد. وضو گرفت. مثل هر روز عبایش را بر دوش انداخت و برای نماز جماعت به مسجد رفت. بعدازظهر نیز رفت سراغ کتاب‌هایش. پشت میز مطالعه نشست و در سکوت، 70 صفحه مطالعه کرد. او دریای آرامش بود.
در همان روزها، حاج‌آقا کوثری به خانه امام آمد تا روضه بخواند. او درگذشت مصطفی را تسلیت گفت. همه گریه کردند، ولی امام آرام و متین نشسته بود. غم در چشمانش موج می‌زد. روضه‌خوان گفت: «آهِ صاحب درد را باشد اثر. آقا! شما حالا از سوزِ دل امام حسین به‌خوبی آگاه شده‌اید، وقتی‌که بر بالین جوانش حضرت علی‌اکبر آمد و فرمود…».
تا نام امام حسین علیه‌السلام آمد، شانه‌های امام از گریه لرزید. اشک مثل چشمه از دیدگانش جوشید. روح‌الله دستمال سفید را روی چشمانش گرفت.

📗 انتخابی از کتاب خورشید بی غروب، نویسنده نادر ناصری

 نظر دهید »

خاطره‌ای از سفر به خانه خدا

14 خرداد 1404 توسط یاضامن آهو

#حج

#خاطره

خاطره‌ای از سفر به خانه خدا

▪️ هزینه سفر

✍️ بار اول که اسمم در قرعه‌کشی درآمد، با این‌که خیلی دوست داشتم بروم، ولی سهمیه‌ام را دادم به یکی از دوستانم که خیلی بی‌تابی می‌کرد و ناراحت بود از این‌که چرا اسمش برای عمره درنیامده.
دو سال بعد دوباره قرعه به نام من افتاد، ولی هزینه سفر را نداشتم که بدهم. رفتم جمکران و تا صبح دعا کردم و گریه کردم و از امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) خواستم که کمکم کند. صبح فردا، یکی از دوستانم که همسر شهید بود، زنگ زد و گفت «دیشب شوهرم را خواب دیدم. داشت طواف می‌کرد، منم فکر کردم هزینه سفرت‌رو قبول کنم بلکه توی زیارتت سهیم بشم».

📗 انتخابی از کتاب «ناودان طلا» از مجموعه کتاب‌های دانشجویی پرسمان

 نظر دهید »

خاطره‌ای از سفر به خانه خدا

14 خرداد 1404 توسط یاضامن آهو

#حج

#خاطره

خاطره‌ای از سفر به خانه خدا

▪️ قریبی در لباس غریب

✍️ آن‌همه غربت بقیع دلم را به تنگ آورد که ناگاه دعای فرج بر زبانم جاری شد. گوشه‌ای نشستم و زمزمه کردم و اشک ریختم. نفهمیدم شرطه قرمزپوش، کی بالای سرم حاضر شد. گفت: آقا! وقت رفتنه. زود اشک‌هایم را پاک کردم تا شرطه نبیند و دل‌شاد نشود، ولی انگار دید. لبخند مهربانی رو لب‌هایش نشست و گفت «خودت‌رو ناراحت نکن. من هم مثل تو شیعه امیرالمؤمنین هستم. نصر و فرج نزدیک است ان‌شاءالله! فقط زود باش…» اگرچه با ناباوری، ولی او را در آغوش گرفتم و شانه‌هایش را بوسیدم.

📗 انتخابی از کتاب «ناودان طلا» از مجموعه کتاب‌های دانشجویی پرسمان

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 1025
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

بامهدی ادرکنی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس