#امام_خمینی
☀️گوشههایی از زندگی امام راحل
▪️تا نام امامحسین علیهالسلام میآمد
🔹 مصطفی از دنیا رفته بود. صدای قرآن از خانه امام شنیده میشد. نزدیکان با چشمان خیس، جنازه مصطفی را به خاک سپردند. نزدیک ظهر امام به حیاط آمد. وضو گرفت. مثل هر روز عبایش را بر دوش انداخت و برای نماز جماعت به مسجد رفت. بعدازظهر نیز رفت سراغ کتابهایش. پشت میز مطالعه نشست و در سکوت، 70 صفحه مطالعه کرد. او دریای آرامش بود.
در همان روزها، حاجآقا کوثری به خانه امام آمد تا روضه بخواند. او درگذشت مصطفی را تسلیت گفت. همه گریه کردند، ولی امام آرام و متین نشسته بود. غم در چشمانش موج میزد. روضهخوان گفت: «آهِ صاحب درد را باشد اثر. آقا! شما حالا از سوزِ دل امام حسین بهخوبی آگاه شدهاید، وقتیکه بر بالین جوانش حضرت علیاکبر آمد و فرمود…».
تا نام امام حسین علیهالسلام آمد، شانههای امام از گریه لرزید. اشک مثل چشمه از دیدگانش جوشید. روحالله دستمال سفید را روی چشمانش گرفت.
📗 انتخابی از کتاب خورشید بی غروب، نویسنده نادر ناصری