بامهدی ادرکنی

  • خانه 

#آیت الله ناصری

11 آبان 1400 توسط یاضامن آهو

? ? آیت الله ناصری:

برادرها‌ در هر حالی
یابن‌الحسن را فراموش نکنید
در هر مشکل و گرفتاری
یابن الحسن را فراموش نکنید

 نظر دهید »

#داستان

11 آبان 1400 توسط یاضامن آهو

✧✾════✾✰✾════✾✧

طلبه ای در یک از شهرها زندگی می‌کرد
از نظر مادی در فشار بود
و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت

یک شب متوسل به امام زمان علیه‌السلام
شد چند شبی بعد از این توسل
امام زمان علیه‌السلام را در خواب دید

حضرت فرمودند: فلانی می‌دانی
چرا دعایت مستجاب نمی‌شود؟
گفت: چرا؟
فرمودند: طول امل و آرزو داری

گاهی انسان به در خانه خدا می‌رود
دعا می‌کند اما با نقشه می‌رود
دل به این طرف و آن طرف حرکت می‌کند

گاهی به خدا یاد می‌دهد و می‌گوید:
خدایا در دل فلانی بینداز بیاید
مشکل مرا حل بکند

فرمودند: شما به خدا یاد ندهید
خدا خودش بلد است
انسان به ائمه معصومین علیه السلام
هم نباید یاد بدهد
باید بگوید خدایا من این خواست را دارم
و به هیچ کس هم نمی‌گویم
طول امل نباید داشته باشیم

طلبه گفت: یابن رسول الله
من همین طور هستم که می‌فرمائید
بهتر از این نمی‌توانم باشم چه کنم؟
می‌خواهم خوب باشم اما تا می‌آیم دعا کنم
فلانی و فلانی در ذهنم می‌آیند
و این گونه دعا می‌کنم

حضرت فرمودند: حالا که طول امل
و موانع اجابت داری نایب بگیر
تا حضرت فرمودند نایب بگیر
طلبه می‌گوید: آقا جان شما نائب می‌شوید؟

حضرت فرمودند: بله قبول می‌کنم
می‌گوید دیدم حضرت نایب شدند
و لب های حضرت دارد حرکت می‌کند

از خواب بیدار شدم گفتم:
اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست
در عالم رؤیا حجت خدا را یکبار زیارت کردم

بلند شدم وضو بگیرم
تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم
دیدم در مدرسه را می‌زنند
گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه
را می‌زند؟

رفتم در مدرسه را باز کردم
دیدم دایی خودم است
گفتم: دایی جان چه شده این وقت شب؟
گفت: با تو کاری دارم
امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی‌برد
فکر و خیالات مرا برداشته بود
یک مرتبه این خیال همه وجودم را فرا گرفت
من که پسر ندارم همه اموالم از بین می‌رود
یک دختر هم که بیشتر ندارم
فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم
همه اموالم هم در اختیار توست

?مأخذ، کتاب بهترین شاگرد شیخ

°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 نظر دهید »

#به روایت مادرشهید

11 آبان 1400 توسط یاضامن آهو

داشتم خونه رو مرتب می کردم
حسین گوشه‌ی آشپزخونه نشسته و به نقطه‌ای خیره شده بود
اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چی صداش کردم، جواب نداد
رفتم جلوش و گفتم: حسین… حسین … کجایی مادر؟!
یهو برگشت و بهم نگاه کرد
گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟!
خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان…
از تعجب خنده‌ام گرفت.
بهش گفتم: قبرت؟!.. قبرت کجاست مادر جون؟!
گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف 11 قطعه 24 شماره 44
چیزی نگفتم و گذشت …

وقتی شهیــــد شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم؛
با کمال تعجب دیدم دقیقاً همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود
پشتم لرزید، فهمیدم اون روز واقعاً سر قبرش بوده…

✍ به روایت مادر شهید

منبع: کبوترانه پریدید…

? محمدحسین فقط سیزده سالش بود و انقدر بزرگــــ بود، ما کجای کاریم؟!!!

#شهید_محمدحسین_فهمیده

#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣

 نظر دهید »

#امام مهدی علیه السلام

11 آبان 1400 توسط یاضامن آهو

? ? امام مهدی علیه‌السلام⇩

اگر شیعیان ما که خداوند
توفیق طاعتشان دهد
در وفا کردن به پیمانشان
همدل می‌شدند
هرگز سعادت و ملاقات ما
از آنان به تأخیر نمی‌افتاد

? بحارالانوار، جلد53 ، صفحه177

 نظر دهید »

#حدیث

11 آبان 1400 توسط یاضامن آهو

? #حدیث_روز

? امام على علیه السلام ?

? عَلَیْکُمْ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّهَا رِفْعَةٌ وَ إِیَّاکُمْ وَ الْأَخْلَاقَ الدَّنِیَّةَ فَإِنَّهَا تَضَعُ الشَّرِیفَ وَ تَهْدِمُ الْمَجْدَ.

? به #مکارم_اخلاق پایبند باشید که آن مایه سربلندى است و از اخلاق پَست دورى کنید که آن انسانهاى شریف را پَست و بزرگوارى را از بین‌مى برد.

? تحف العقول ص 215

#اخلاق

#اخلاق_پسندیده

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 802
  • 803
  • 804
  • ...
  • 805
  • ...
  • 806
  • 807
  • 808
  • ...
  • 809
  • ...
  • 810
  • 811
  • 812
  • ...
  • 1025
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

بامهدی ادرکنی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس