شهیدی که باآبرویش بازی کرد
روایتی عجیب از یک شهید در ملامجدالدین ساری!
شهیدی که با آبرویش بازی کرد!
در آستانه سالروز شهادت شهید محمد تورانی در 22 آبان 1360
یادی کنیم ازاسطوره اخلاص…شهید محمد تورانی.
جوانی که پا روی آبرو و اعتبارش گذاشت و ماسک منافق بودن به صورتش زد تا بتونه تو سازمان منافقین نفوذ کنه. طلبه ای که حاضر شد مامومین خودش رو از دست بده تا امامش از او راضی باشه…
قصه محمد تورانی قصه آدمایی که قرار گذاشتند فقط و فقط واسه خدا کار کنند.
داستان از اینجا شروع شد که محمد متوجه شد عده ای به صورت غیر قانونی مشغول جمع آوری سلاح هستند.
با در میون گذاشتن این مسئله با فرماندهان سپاه و با رضایت محمد،ماموریت سختی روی دوش محمد افتاد.قرار شد محمد در نقش منافق وارد سازمان منافقین بشه. اما محمد،جوان متدین و خوشنامی بود و این ماموریت نیازمند تدارک مقدمات و کارهایی بود.کارهایی در تخریب اعتبار محمد تورانی! اون باید آزمایش سختی رو می گذروند.
تو اولین قدم، و با هماهنگی فرماندهان، محمد از سپاه اخراج شد.کم کم انحراف محمد نقل محافل شد.بازار سرزنش ها و توهین ها گرم تر و گرم تر می شد. تو این مدت فرماندهان هم بیکار نبودند. در قدم بعدی تدارک یک بستنی فروشی رو برای کار محمد دیده بودند.خیلی طول نکشید که برق محل کار محمد رو به جرم ارتباط با منافقین قطع کردند.
دیگه برای محمد احترام و آبرویی نمونده بود. اونقدر نقشش رو خوب اجرا کرد که خانمش هم دم از جدایی می زدو می خواست درخواست طلاق بده.گفتند:خانمش رو دیوارهای خونه مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه می نوشت.
فقط چند نفر از این نمایش با خبر بودند.
سردار شهید طوسی و سردارشهید محمدیان و سردار تولایی.
دادستان وقت می گفت: چندین بار محمد با منافقین دیگه بازداشت شد.
باید منافقین به او اعتماد می کردند.همین هم شد.محمد با نفوذی که در سازمان کرد و ارتباطی که با کوموله ها گرفت اطلاعات خوبی به دست سپاه رسوند. سرانجام هم با اطلاعات محمد، یک باند و خونه تیمی منافقین با کلی مهمات توسط سپاه رهگیری و منهدم شد.
با پایان ماموریت، محمد بین نگاه های پر از شرم و خجالت دوباره به سپاه برگشت.اما این برگشت زمان زیادی طول نکشید.چندی نگذشت که محمد تو نبرد جنگل های آمل به چنگال منافقین افتاد. هر بلایی خواستند سر این جوون آوردند. شعله کینه منافقین دامن این مجاهد رو گرفت.منافقین بدن محمد رو آتش زدند و تا چند وقت خبری از بدن مطهرش نبود.
بعد از چند ماه با دستگیری بعضی از منافقین و اعتراف اونها، قتلگاه محمد پیدا شد.
گفتند:تکه های سوخته بدن محمد که تونستند جمع کنند؛ حدودا دو کیلو بود….
محمد در غریبی و تنهایی به شهادت رسید. جوونی که پا روی خودش گذاشت تا دستهاش به خدا برسه…
بزارید از غریبی محمد، چیز دیگه ای هم بگم..
نمیدونم چند نفر از شما مردم ساری سر قبر شهید محمد تورانی رفتید. یا اصلا چند نفر از شما اسمش رو شنیدید.
بزارید براتون بگم!
محمد تورانی طلبه همین حوزه مصطفی خان ساری تو چهار راه برق بود و تشییع بدن مطهرش هم از همین مسجد جامع ساری شروع شد و الان هم قبر مطهرش تو گلزار شهدای ملا مجد الدین ساریه.
غریبانه زیر یکی از این درخت های نارنج….
شهیدی که غریبانه زندگی کرد؛ غریبانه شهید شد، و همچنان غریبانه از دیده ها دور است.