#داستان
✿✵✰ هـر شــ?ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
از علامه جعفری پرسيدند چه شد که
به اين کمالات رسيديد؟
ايشان در جواب خاطرهای از دوران
طلبگی تعريف میکنند که هر چه دارند
از کراماتی است که به دنبال اين امتحان الهی
نصيبشان شده است
ايشان میگویند: ما در نجف در مدرسه صدر
اقامت داشتيم خيلی مقيد بوديم در ايام
سرور مجالس جشن بگيريم و ايام سوگواری
را هم مجلس عزا داشته باشيم
شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت
فاطمه سلام الله عليها اول شب نماز مغرب
و عشاء خوانديم آنگاه با فکاهياتی مجلس
جشن و سرور ترتيب داديم
آقائی بود به نام شيخ حيدر علی اصفهانی
که معدن ذوق بود بعد از شب نشستيم
شربت هم درست شد مدير مدرسهمان مرحوم
آقا سيد اسماعيل اصفهانی هم آنجا بود
به آقا شيخ علی گفت: آقا شب نميگذره
حرفی داری بگو!
ايشان يک تکه کاغذ روزنامه درآورد
عکس يک دختر بود که زيرش نوشته بود
اجمل بنات عصرها (زيباترين دختر روزگار)
گفت: آقايان من درباره اين عکس از شما
سؤالی میکنم
اگر شما را مخير کنند بين اينکه با اين دختر
به طور مشروع و قانونی ازدواج کنيد
(از همان اولين لحظه ملاقات عقد جاری شود
و حتی يک لحظه هم خلاف شرع نباشد)
و هزار سال با کمال خوش روئی و بدون غصه
زندگی کنيد يا اينکه جمال علی عليه السلام
را مستحباً زيارت و ملاقات کنيد
کدام را انتخاب میکنید؟
سؤال خيلی حساب شده بود
يک طرف دختر حلال و زيبا
و هزار سال زندگی بی دغدغه بود
و يک طرف ديدار حضرت علی علیهالسلام
گفت: آقايان واقعيت را بگوئید!
جانماز آب نکشيد درست جواب دهيد
اول مدير مدرسه کاغذ را گرفت و نگاه کرد
و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود
با لهجه اصفهانی گفت: سيد محمد!
ما يک چيزی بگوئیم نری به مادرت بگوئیها؟
معلوم شد نظر آقای مدير چيست
همه زدند زير خنده
کاغذ را به دومی دادند گفت آقا شيخ علی
اختيار داری وقتی آقا (مدير مدرسه)
اينطور فرمودند مگر ما قدرت داريم
کپ خلافش را بگوئیم
آقا فرمودند ديگه! دوباره خنده را ه افتاد
نفر سوم گفت: آقا شيخ حيدر
اين روايت از امام علی علیهالسلام معروف
است که فرمودند: ای حارث حمدانی
هر کس بميرد مرا ملاقات میکند
پس ما انشاءالله در موقعش جمال علی
علیهالسلام را ملاقات میکنیم!
باز همه زدند زير خنده
نفر چهارم گفت: آقا شيخ حيدر گفتی
زيارت آقا مستحبی است؟
گفتی آن طرف هم شرعی صد در صد؟
آقا شيخ علی گفت بلی
گفت چه عرض کنم والله
نفر پنجم من بودم اين کاغذ را دادند دست
من ديدم که نمیتوانم نگاه کنم کاغذ را رد کردم
به نفر بعدی گفتم: من يک لحظه ديدار علی
علیهالسلام را به هزاران سال زندگی با اين
زن نمیدهم
يک وقت ديدم يک حالت خيلی عجيبی دست
داد تا آن وقت همچو حالتی نديده بودم
شبيه به خواب و بیهوشی
بلند شدم و به حجره رفتم يکدفعه ديدم
يک اتاق بزرگی است يک آقایی نشسته
صدر مجلس تمام علامات و قيافهای که
شيعه و سنی درباره امام علی علیهالسلام
نوشتهاند در اين مرد صادق است
يک جوانی در سمت راستم نشسته بود
پرسيدم اين آقا کيست؟
گفت: اين آقا خود علی علیهالسلام است
من سير او را نگاه کردم آمدم بيرون
رفتم همان جلسه کاغذ رسيده بود دست
نفر نهم يا دهم رنگم پريده بود
نمیدانم شايد مرحوم شمس آبادی بود
خطاب به من گفت: آقا شيخ محمدتقی
شما کجا رفتيد و آمديد؟
نمیخواستم ماجرا را بگويم اگر میگفتم
عيششان بهم میخورد اصرار کردند و من
بالاخره قضيه را گفتم خيلی منقلب شدند
خدا رحمت کند آقا سيد اسماعيل (مدير) را
خطاب به آقا شيخ حيدر گفت: آقا ديگه از
اين شوخیها نکن ما را بد آزمايش کردی!
اين از خاطرات بزرگ زندگی من است
حالا ….
باید چشم رو یه چیزهائی ببندیم تا لیاقت
دیدن مهدی عج رو پیدا کنیم
طاووس خواهی جور هندوستان داره
خوش به حال کسی که میفهمه داشتن
مهدی فاطمه لذت بخش ترینه
امام زمان میخوای؟
باید ترک گناه کنی
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ