بامهدی ادرکنی

  • خانه 

#دلنوشته ای برای امام زمان

09 مهر 1400 توسط یاضامن آهو

دلنوشته ای برای امام زمان توسط دکتر جهانگیری
ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ

ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ

ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺶ

ﻣﯽ ﮔﺰﺍﺭﺩ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺶ

ﺭﺍﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ ﺭﻧﮓ ﺍﻭ ﺭﻧﮓ ﺍﻟﻬﻲ

ﻣﻲ ﺯﺩﺍﻳﺪ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﺗﺒﺎﻫﻲ

ﻛﻴﺴﺖ ﺍﻭ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﻱ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ

ﻭﺍﺭﺙ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﻮﻻ‌ﻳﻢ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ

ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﯿﻎ ﺳﺮﺥ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ

ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺑﺮ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ

ﺗﺎ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺷﻤﺎﺭ

ﻻ‌ ﻓﺘﻲ ﺍﻻ‌ ﻋﻠﻲ ﻻ‌ ﺳﻴﻒ ﺍﻻ‌ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ

می‌خواهم کلامی را که تا به حال در سینه‌ام حبس بوده در آسمان برگه زیر قلم خویش به پرواز درآورم و از کسی که جهان در انتظار عدالت و عدالت در انتظار اوست سخن بگویم؛ همون که همه عاشقان چشم ره راهش دوخته اند و نمی دانند چه زمان و چه روزی خواهد آمد.

من در این دلنوشته ام می خواهم بگویم : اماما! می‌دانم که از پس ابرهای غیبت هم می‌توانم حضور وجود گرمابخش و خورشیدی تو را حس کنم و وجودت را باور دارم. تو همان ماه شب بارانی هستی که پس از باریدن قطره قطره‌های باران رحمت الهی بر سر نهال‌های کوچک امید دیدارت در دلم، جلوه می‌کند و رخ نشان می‌دهد تو کشتی نجات مهلکانی و تا محشر هم که شده از دل این کوه های آرام و سر به فلک کشیده دور از شهر، یعنی بشاگرد، انتظار دیدن رخ چون خورشیدت را می‌کشم.

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.

می خواهم از جور زمانه بگویم ، می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. 

 نظر دهید »

#عرض ارادت

09 مهر 1400 توسط یاضامن آهو

? #عرض_ارادت
#سلام_بانو
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ الله

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ الله

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ الله

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ الله

السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر 

یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّة

يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ 

فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ الله شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ

 نظر دهید »

#هدف قیام

08 مهر 1400 توسط یاضامن آهو

? هدف قیام
? #امام_خمینی: «سیدالشهدا هم که کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند، ثواب برای او خیلی مطرح نبود…

 نظر دهید »

#داستان

08 مهر 1400 توسط یاضامن آهو

✨?????????

??????

??

?#داستان
پرواز
با دستِ راست، لبه را می‌گیرد، پا روی سپر گذاشته و خود را به پشت وانت نیسان می‌اندازد. ساک کوچکش را کنار پای صاحبعلی می‌گذارد. 

فقط او نیست، چند نفر دیگر هم هستند.

میرزا با لودگی اسمش را صدا می‌زند: یونس! آنجا می‌افتی، بیا اینطرف‌تر.

به حرف میرزا پوزخند می‌زند. کمی حرص‌اش می‌گیرد، بچه حسابش کرده میرزا.

ترجیح می‌دهد جواب ندهد.
دیشب تا صبح خوابش نبرده، بار اول نیست ولی اینبار در دلش آشوبی بپاست.
عشق به وطن آنقدر در وجودش گُر گرفت که دیگر همه فهمیده‌اند با سن و سال کم به همه چیز دنیا پشت پا زده، همه می‌دانند آنهمه نوار حماسی و پیش‌بند و شعار، عشق زودگذرِ نوجوانی نبود. حالا مانند یک شیرمرد به بطن جنگ رفته.
تمام حواسش را یکجا در چشمانش ریخته تا دل سیر به همه چیز نگاه کند. به کوچه، درهای خاموشِ خانه‌ها، حتی سنگ‌های بی‌صدای ولو شده در گوشه و کنار.

آخرین نفر بود که‌ سوار شد، وانت باید راه بیفتد. چرخ‌های ماشین از زمین کنده می‌شود.

وانت سربالایی روبروی حمام را بالا می‌رود. 
کمی دلگیر است. دوست داشت همه بیرون بودند و می‌دیدند، دلش می‌خواست از همه حلالیت بخواهد.
سربالایی روبروی حمام این وقت صبح کسی بیرون نیست.

حبیب‌الله با تمام وجود صدا می‌زند: برای سلامتی رزمندگان اسلام صلوات. ذره‌ای دیرتر ولی همراه با بقیه صلوات می‌فرستد.

وانت نیسان حالا آخر روستاست، سربرمی‌گرداند، چشمش به گورستان می‌افتد، حال غریبی وجودش را گرفته..

روز تازه شروع شده. خیلی‌ها بیرونند، سربالایی روبروی حمام. 

همهمه و بگومگو افتاده بین جمعیت. صدای محمدحسن از همه آشکارتر است، رگ گردنش زده بیرون، صورتش سرخ شده: یعنی مملکت به این بزرگی کس دیگه نبود بره جنگ؟ همسن‌های این بچه هنوز دارن بازی می‌کنن!
این وقت صبح، سربالایی روبروی حمام خیلی‌ها هستند، همه آمده‌اند، ولی یونس نیست، یونس پرواز

 نظر دهید »

#شهیده مریم فرهانیان

08 مهر 1400 توسط یاضامن آهو

?? #شهد_عشق
به حال خوشی که مریم داشت، غبطه می خوردم. گریه که می کرد، بهش می گفتم: 

مریم! اینقدر نگران نباش، اون دنیا برادر شهیدت شفاعتت می کنه.

 می گفت: نه! می خوام اون دنیا چراغم به دست خودم باشه، به امید دیگران نمی شود نشست…

? خاطره ای از زندگی شهید مریم فرهانیان

ولادت: ١٣۴٢

شهادت‌: ١٣۶٣

(١٩ ساله)
#هفته_دفاع_مقدس #شهدای_خانم

◼️◾️▫️◾️◼️

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 906
  • 907
  • 908
  • ...
  • 909
  • ...
  • 910
  • 911
  • 912
  • ...
  • 913
  • ...
  • 914
  • 915
  • 916
  • ...
  • 1025
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

بامهدی ادرکنی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس