بامهدی ادرکنی

  • خانه 

#حدیث

15 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

? حدیث روز ?

? سخنی حکیمانه از مولای متقیان 
?حضرت علی علیه‌السلام: 

اِنَّ رَأيَكَ لا يَتَّسِعُ لِكُلِّ شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ؛
◻️ #فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان.
? غررالحكم، ج 2، ص 606

‌

‌ •┈┈••✾••┈┈•

 نظر دهید »

#ملاک پذیرش نماز

15 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

?هرصبح، یک حدیث?
❣امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرمایند:
ملاک پذیرش نماز، ولایت ما اهل بیت (علیهم السلام) و برائت و بیزاری از دشمنان ما است.
?بحارالانوار ج ۸۴ ص ۲۴۵
????????

????????

 نظر دهید »

#سخن بزرگان

15 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

? #سخن_بزرگان
?علامه طباطبایی قدس‌سره
?قلب را منحصراً برای خدا فارغ‌کردن، یعنی محبت به خدا، قلب فرد را مرحله به مرحله تسخیر می‌کند؛ تا جایی که این فرد تنها کاری را می‌کند که خداوند دوست دارد؛ و آن چیزی را ترک می‌کند که او نمی‌پسندد. به رضای خدا راضی و به خشم او خشمگین می‌شود.
?المیزان، ج11، ص218

 نظر دهید »

#یادی ازشهدا

14 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

#یادی_از_شهدا
? خاطره ای از سردار شهید حاج احمد کاظمی
? یک کیلو موز به جای یک موز
? خیلی کم پیش می آید که بچه هایش را همراه خود لشکر بیاورد. آن روز ظاهراً خانواده حاجی جای رفته بود و حاجی مجبور شده بود، محمد مهدی را همراه خود بیاورد. از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمد مهدی را پیش ما گذاشت. 
?جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود یکی را به محمد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم نمی دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمدمهدی هم پشت سر من وارد دفتر او شد. 
? وقتی بچه را دید چهره اش برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم، با صدای بلند گفت: کی به شما گفت به او موز بدهید؟ 
گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ چیز نخورده یه موز که بیشتر به او نداده ایم تازه از سهم خودم هم بوده. 
? نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همین الان می روی و جای آن موز را می خری و می گذاری البته گفت به جای یک موز یک کیلو. 

 نظر دهید »

#معجزه ای ازامام سجاد علیه السلام

14 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

? #حکایت

?معجزه‏ اى از امام سجاد عليه‌السلام‏
از على بن يزيد روايت شده، گفت: 

من در آن هنگام كه امام سجّاد عليه‌السّلام (در سفر كربلا) از شام به مدينه باز می‌گشت همراه آن حضرت بودم، من به همراهان آن حضرت، از زنان و … نيكى مى‌كردم و نيازهاى آنها را تأمين مى‏‌نمودم، وقتى كه آنها به مدينه رسيدند، مقدارى از زيورهاى خود را (به عنوان پاداش و قدرشناسى) براى من فرستادند، آنها را نگرفتم، و گفتم: من براى خدا، به آنها خدمت كردم، نه براى پول، امام سجّاد عليه ‌السّلام سنگ سياه بسيار سختى را از زمين برداشت، و انگشتر خود را بر روى آن نهاد، و شكل صفحه انگشتر، در آن سنگ نقش بست، سپس آن سنگ را به من داد و فرمود: «اين سنگ را بگير و هر حاجتى دارى به وسيله آن، بدست بياور.»
على بن يزيد مى‏‌گويد: « سوگند به خداوندى كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله را به حقّ مبعوث كرد، آن سنگ در شب بسيار تاريك، مى‏ درخشيد و من در پرتو روشنائى آن، اطراف را مى‏ ديدم، و آن را بر قفلهاى بسته مى‏ نهادم، باز مى ‏شدند، و آن را به دستم گرفته و در برابر پادشاهان مى‏ ايستادم، از ناحيه آنها به من گزندى نمى‏ رسيد»…
 ? نگاهى بر زندگى چهارده معصوم عليهم السلام، شیخ عباس قمی ,ص 120
 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 986
  • 987
  • 988
  • ...
  • 989
  • ...
  • 990
  • 991
  • 992
  • ...
  • 993
  • ...
  • 994
  • 995
  • 996
  • ...
  • 1033
شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

بامهدی ادرکنی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس