#ویژگی های قیامت
یکی از ویژگی های قیامت این است که همه مشغول کار خویش هستند و هیچ توجهی به دیگران ندارند
?لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ ۳۷عبس
در آن روز هر کس چنان گرفتار شأن و کار خود است که به هیچ کس نتواند پرداخت.
#نکات_قرانی
#دعای روز چهارشنبه
??↶ #دعـایروزچهارشنبـه ↷??
??بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ??
【اَلْحَمْدُلِلهِ الَّذِی جَعَلَ اللَّيْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً
وَ جَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً لَکَ الْحَمْدُ أَنْ بَعَثْتَنِی مِنْ
مَرْقَدِی وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً حَمْداً دَائِماً
لاَ يَنْقَطِعُ أَبَداً وَ لاَ يُحْصِی لَهُ الْخَلاَئِقُ عَدَداً
اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ أَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّيْتَ وَ قَدَّرْتَ
وَ قَضَيْتَ وَ أَمَتَّ وَ أَحْيَيْتَ وَ أَمْرَضْتَ
وَ شَفَيْتَ وَ عَافَيْتَ وَ أَبْلَيْتَ وَ عَلَى الْعَرْشِ
اسْتَوَيْتَ وَ عَلَى الْمُلْکِ احْتَوَيْتَ أَدْعُوکَ دُعَاءَ
مَنْ ضَعُفَتْ وَسِيلَتُهُ وَانْقَطَعَتْ حِيلَتُهُ
وَاقْتَرَبَ أَجَلُهُ وَ تَدَانى فِی الدُّنْيَا أَمَلُهُ
وَاشْتَدَّتْ إِلَى رَحْمَتِکَ فَاقَتُهُ وَ عَظُمَتْ لِتَفْرِيطِهِ
حَسْرَتُهُ وَ كَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ عَثْرَتُهُ وَ خَلُصَتْ
لِوَجْهِکَ تَوْبَتُهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ
وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
وَارْزُقْنِی شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ
وَلاَ تَحْرِمْنِی صُحْبَتَهُ إِنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
اَللَّهُمَّ اقْضِ لِی فِب الْأَرْبَعَاءِ أَرْبَعاً اجْعَلْ قُوَّتِی
فِی طَاعَتِکَ وَ نَشَاطِی فِی عِبَادَتِکَ وَ رَغْبَتِی
فِی ثَوَابِکَ وَ زُهْدِی فِيمَا يُوجِبُ لِی أَلِيمَ
عِقَابِکَ إِنَّکَ لَطِيفٌ لِمَا تَشَاءُ】
✧✾════✾✰✾════✾✧
??بنام خداوند بخشنده مهربان??
〖ستايش خداى را که شب را جامه
و خواب را مايه آرامش
و روز را زمينه تكاپو قرار داده
ستايش تنها تو را سزاست که مرا از
خوابگاهم برانگيختى و اگر میخواستى
خوابم را جاودان میساختى
ستايش دائم که هرگز پايان نيابد و سپاس
بيكران که آفريدگان از شمارش آن ناتوانند
خدايا ستايش تنها شايسته توست که
آفریدی و سامان دادى و اندازه مقرر نمودى
و فرمان دادی و ميراندى و زنده كردى
و بيمار نمودى و درمان كردی و بهبودى
عنايت فرمودى و فرسوده ساختى
و بر عرش هستى استيلا يافتی
و بر فرمانروايى جهان چيره گشتى
تو را میخوانم همچون كسی که وسیلهاش
ناكارا گشته و رشته چارهاش گسسته
و اجلش نزدیک شده
و آرزويش در دنيا كاستى يافته
و سخت بر رحمت تو نيازمند گشته
و حيرتش بر اثر كوتاهى فزونى يافته
و لغزش و افتادنش بسيار گشته
و بازگشتش به سوى تو خالص شده است
پس بر محمد خاتم پيامبران و بر
خاندان پاكيزه و پاک نهاد او درود فرست
و شفاعت محمد ﷺ را روزیام فرما
و از همنشينى با او محرومم مساز
همانا تويى مهرباننترين مهربانان
خدايا در چهارشنبه چهار حاجت مرا روا ساز
نيرويم را در طاعت خود و نشاطم را
در بندگى خويش و رغبتم را در پاداشت
و بی رغبتیام را در آنچه موجب
عذاب دردناک توست قرار ده
همانا آنچه را بخواهى لطف میفرمايى〗
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#رفیق بد
❌رفیق بد
?آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :
?✨دو کیلو قند و یک کیلو زعفران را بگذار کنار پیت نفت ، صبح که شد دیگر نمی توان از آنها استفاده کرد
?رفیق بد هم همین طور است ، برای انسان ضرر دارد
❗پنبه رو بذار کنار آتش بگو نسوز، مگر میشود!
?پسر نوح با بدان بنشست
?خاندان نبوتش گم شد
?سگ اصحاب کهف روزی چند
?پی نیکان گرفت و مردم شد
#داستان معنوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
فرزند علامه جعفری میگوید:
با توجه به اینکه سالها علامه در نجف
تحصیل کرده بود در هیأت عزاداری نجفیهای
مقیم تهران شرکت میکرد
این هیات مداح بسیار خوبی داشت به نام
هوشنگ ترجمان که استاد دانشگاه نیز بود
و از لحاظ هنر شعری تبحر داشت و شعرهایی
که در هیأت میخواند خودش میسرود
علامه جعفری به ایشان خیلی علاقه داشت
و در این هیأت با شور و علاقه خاصی حضور
مییافت و من و برادر بزرگم دکتر غلامرضا
جعفری را هم با خودش همراه میبرد
این هیأت در دهه اول محرم بعد از ساعت ۱۲
نیمه شب شروع میشد و ما در این ایام
تا نزدیکیهای اذان صبح به همراه پدر
در هیأت بودیم
برادرم دکتر غلامرضا جعفری که در آخرین
ساعات عمر علامه جعفری نزد ایشان
در بیمارستان بود نقل میکند:
چون علامه دچار سکته مغزی شده بود
و قدرت تکلّم نداشت در آخرین لحظههای
عمرشان با ایما و اشاره از من میخواستند
که چیزی را برایشان بیاورم
ولی من هر چه تلاش میکردم نمیفهمیدم
که ایشان چه خواستهای دارند!
یک پارچه سبزی بود که یکی از دوستان
علامه چند ماه قبل از کربلا آورده بود
و به ضریح مطهر امام حسین علیهالسلام
متبرک شده بود
من متوجه شدم که علامه آن پارچه را
میخواهند
به سرعت از بیمارستان خارج شدم تا آن
پارچه را بیاورم، رفت و برگشت حدود
یک ساعت طول کشید و من وقتی به
بیمارستان رسیدم ایشان تمام کرده بودند
و دکترها پارچه سفیدی را به سرش کشیده بودند
از اینکه نتوانسته بودم این خواسته استاد
را به موقع اجابت کنم خیلی متأثر شدم
پارچه سفید را کنار زدم و پارچه متبرک
شده را روی صورت علامه گذاشتم
در کمال تعجب مشاهد کردم که ایشان
چشمانشان را باز کرده و لبخندی زدند
و برای ابد چشمان مبارک را بستند
《اَلسَّلامُ عَلَيْک یا اَباعَبداللهِ الْحُسَيْنِ》
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــ