بامهدی ادرکنی

  • خانه 

آن‌ها پاسدار بودند

07 اسفند 1403 توسط یاضامن آهو

#پاسدار

✅ آن‌ها پاسدار بودند

🔰 شهید سید محسن صفوی

با این‌که خیلی کم در خانه بود، اما دورادور هوای من و بچه‌ها را داشت. تلفن که می‌زد، از همه‌چیز سؤال می‌کرد تا خیالش از بابت ما راحت شود. من هم با وجود همه سختی‌ها همیشه سعی می‌کردم جوابی بدهم که او ناراحت نشود. یک روز خواهر آقامحسن آمد منزل ما. آن روز من و بچه‌ها مریض بودیم. صبح روز بعد که آقامحسن تلفن کرد، گفتم حال همگی خوب است. همان روز به منزل خواهرش هم زنگ می‌زند و می‌فهمد که من مریض هستم. صبح روز بعد، زنگ در حیاط را زدند. آقامحسن پشت در بود. قبل از ظهر همان روز مرا به دکتر برد و عصر به جبهه برگشت. آقامحسن 13 ساعت در راه بود و 13 ساعت دیگر هم باید برمی‌گشت. فقط آمده بود من و بچه‌ها را ببرد دکتر و حالمان را بپرسد.

🌷 شادی روح بلند شهدا صلوات 🌷

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

بامهدی ادرکنی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس