زندگی به سبک شهدا
25 دی 1400 توسط یاضامن آهو
یه روز که خسته از محل کار به منزل برگشتم دیدم بچه ها دعواشون شده و صداشون تا دم درِ خونه میاد. با عصبانیت وارد خونه شدم تا از عباس گلایه کنم. دیدم داره نماز میخونه. نمازش که تموم شد حسابی ازش گله کردم که چرا شما خونه بودی و بچه هااینقدر شلوغ میکردند؟
عباس هم با مظلومیت خاصی عذرخواهی کرد.
بعد که آروم شدم فهمیدم چقدر تند باهاش حرف زدم. اصلا عباس مقصر نبود. نماز میخوند، و بچه ها از همین فرصت استفاده کرده بودند. فقط به این فکر میکردم که چقدر بزرگوارانه باهام برخورد کرد.
? شهید عباس بابایی ?
? راز و نیاز شهدا، صفحه68