#سردارمهر
چارهای نداشتیم. خونه ای که به امون خدا رها کرده بودن، مقر عملیاتیمون برای آزادسازی بوکمال شد.
وقتی خواستیم خونه رو تخلیه کنیم حاجی دست به قلم شد. نامه نوشت تا از صاحب خونه حلالیت بطلبه. تا عذرخواهی کنه از اینکه به ناچار از اینجا استفاده کردیم.
” صاحب خانه عزیز و محترم سلام علیکم. من برادرتان قاسم سلیمانی هستم. من شیعه هستم و تو سنّی هستی ولی ما هم به شکلی سنّی هستیم چون به سنت رسول خدا اعتقاد داریم و ان شاءالله سعی میکنیم به راه و روش او عمل کنیم. توهم به جهتی شیعه هستی چون اهل بیت را دوست داری. من از قرآن کریم و کتاب صحیح بخاری و کتابهای دیگری که در خانه تان بودم فهمیدم متدین هستید. اولا از شما میخواهم عذر ما را بپذیرید چون بدون اجازه از خانهتان استفاده کردهایم. ثانیا اگر خسارتی به خانه زدهایم حاضر هستیم بهای آن را بپردازیم… من در خانه شما نماز خواندم. دو رکعت هم به نیت شما خواندم و از خدا سبحان و تعالی برایتان عاقبت بخیری خواستم. پسر و برادرتان سلیمانی.”
انگار فکر میکرد این چند خط، هنوز برای اینکه از زیر دین صاحبخونه در بیاد کافی نیست. آخر نامه یه بار دیگه نوشت: ” اگر تصور میکنید ما به خاطر تصرف بدون اجازه در خانه به شما مدیون هستیم این شماره تلفن خانه من است، خواهش میکنم تماس بگیرید. من آمادهام هر کاری شما بخواهید انجام بدهم.”
بعد هم شماره تلفن خونهاش را پایین برگه سمت چپ نوشت.