ماجرای خواب شهید صدرزاده
.
✅ ماجرای خواب شهید صدرزاده
زمان بارداری آقامحمد علی به تجویز دکتر آزمایش غربالگری دادم؛ جواب تست غربالگری مثبت بود 😞 دکتر میدونست آقامصطفی سوریه رفته. گفت: میشه همسرت تا چند روز آینده برگرد؟ گفتم:چطور؟ گفت: بچه شما احتمال زیاد سندرم دان داره و برای یک سری آزمایش ها و یا سقط جنین باید رضایت همسرتون باشه.
بعد از کلی گریه و بیتابی زنگ زدم به آقامصطفی، ماجرا رو تعریف کردم. آقامصطفی گفت: سقط! کشتن یه آدم؟
اصلا؛ اگر هم شما اذیت میشی از مریض داری، بچه منه خودم نگه میدارم،جوری که اصلا ذره ای سختیش برای شما نباشه.
گفتم: خب؛ برای آزمایش هم باید رضایت شما باشه؛ گفت: الان،با شرایط این روز های سوریه اصلا نمیتونم بیام
وقتی شرایط رو برای دکتر توضیح دادم که همسرم نمی تونن بیان و آزمایش هم نمیتونیم بدون رضایت همسر انجام بدم! دکتر گفت: یه سونوگرافیست عالی هست که تشخیصش دقیق و خوبه، برو پیش ایشون،اگر تایید کرد که بچه سندرم دان داره که… اگر هم نه،الحمدلله
با آقامصطفی که صحبت کردم. گفت: خب برو انجام بده. یه روز داشتم میرفتم سمت خونه دیدم موبایلم زنگ خورد. آقامصطفی پشت خط بود؛🤩 بعد از سلام و احوال پرسی گفت: رفتی سونو؟ گفتم: نه دو روز دیگه باید برم؛ گفت: برو ولی من که میگم بچه سالمه پسره
گفتم: بسم الله 😮 شما از کجا میدونی؟
خندید و گفت: حالا، با اصرار زیاد من گفت:خواب دیدم. میام برات تعریف میکنم. چند روز بعد وقتی رفتم سونو گرافی،دکتر گفت: خانم بچه شما کاملا سالمه،هیچ مشکلی نداره. میدونید جنسیتش رو؟ گفتم:نه گفت: بچه تون پسره 😊
روح شهداراباصلوات شادکنیم 🌹 🌹 🌹