بامهدی ادرکنی

  • خانه 

#حدیث

18 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

? حدیث روز ?

?با این دو عمل همیشه در خیر خواهیم بود
?پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :
لایَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنکَرِ و تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی؛
?مردم همیشه در خیر خواهند بود تا وقتی که امر به معروف و نهی از منکر می‏ کنند، و در نیکی و پرهیزکاری یکدیگر را یاری می‏ رسانند.
? تهذیب الأحکام: ج ۶، ص ۱۸۱
‌ •┈┈••✾••┈

 نظر دهید »

#داستان 

17 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـک ✰✵✿‍

           داســتــان مـعـنــوی

✧✾════✾✰✾════✾✧ 
من جوانی بودم که سال‌ها با رفتارم

دل امام زمانم رو به درد آوردم

و خیری برای خانواده‌ام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و …

شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی

اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی

بی‌نصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر

اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمی‌دهند
تا یه روز تو یکی از گروه‌های چت یه آقایی

پست‌های مذهبی میذاشت، مطالبش برام

جالب بودند رفتم توی پی وی اون شخص

و مثل همیشه فضولیم گل کرد

و عکس پروفایلشو بزرگ کردم
عکس شهیدی دیدم که غرق در خون

بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش

افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود

که حدس زدم باید بچه‌های او باشند
و زیر آن عکس یه جمله‌ای نوشته شده بود:

«می‌روم تا #حیاوغیرت جوان ما نرود»
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد، دلم شکست

باورم نمی‌شد دارم گریه می‌کنم اونم من

کسی که غرق در گناه و شهواته

منه بی‌حیا و بی‌غیرت

منه چشم چرون هوس باز
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای

مجازی و گناه و رفقای نابابم متنفر شدم
دلم به هیچ کاری نمیرفت

حتی موبایلم و دست نمی‌گرفتم
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم مسجد

اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم

ولی احساس آرامش معنوی خاصی می‌کردم

آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم ولی هیچ جا

نیافتم حتی در شبکه‌های اجتماعی
از امام جماعت خواستم کمکم کنه

ایشان هم مثل یه پدر مهربان

همه چیز به من یاد می‌داد

نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و…

کتاب می‌خرید و به من هدیه میداد، منو در

فعالیت‌های بسیج و مراسمات شرکت میداد
توی محله معروف شدم

و احترام ویژه‌ای کسب کردم

توسط یکی از دوستان به حرم حضرت

معصومه برای خادمی معرفی شدم
نزدیکای اربعین امام حسین یکی از خادمین

که پیر بود بمن گفت: دلم میخواد برم کربلا

ولی نمی‌تونم، میشه شما به نیابت از من بری؟

خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم
زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟

زیارت امام حسین؟ اشکم سرازیر شد

قبول کردم و باحال عجیبی رفتم

هنوز باورم نشده که اومدم کربلا
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم حوزه

علمیه که با مخالفت‌های فامیل و دوستان

مواجه شدم اما پدرم با اینکه از دین

خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمی‌گرفت

قبول کرد
حوزه قبول شدم و با کتاب‌های دینی انس

گرفتم در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام

خدارو می‌کردم و حتی سراغ دوستان قدیمی

ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام رو

با خدا آشتی بدم
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن

گریه میکنن منم گریه‌ام گرفت

تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!

گفتم بابا چی شده؟

گفت پسرم ازت ممنونم

گفتم برای چی؟

گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم

تو رو می‌دیدیم با مرکبی از نور می‌بردن بهشت

و ما رو می‌بردن جهنم و هر چه به تو اصرار

می‌کردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی

و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت

بعد من
یه آقای نورانی آمد و بهت گفت: آقا سعید!

همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین

بهشت و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه سعید قبل

نیستی همه دوستت دارن تو الآن آبروی مایی

ولی ما برات مایه ننگیم

میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی

به ما هم یاد بدی

منم نماز و قرآن یادشون دادم

و بعد از آن خواب پدر و مادرم نمازخوان

و مقید به دین شدند
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم

یه روز توی خونشون عکس شهیدی دیدم که

خیلی برام آشنا بود گریه‌ام گرفت

نتونستم جلوی خودم رو بگیرم

صدای گریه‌هام بلند و بلندتر شد

این همون عکسی بود که تو پروفایل بود

خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی

شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟

و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم

خودش و حتی مادرش هم گریه کردند

مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟

گفتم: نه

گفت: این پدرمه

منم مات و مبهوت دیوانه وار فقط گریه

می‌کردم مگه میشه؟

آره شهیدی که منو هدایت کرد آدمم کرد

آخر دخترشو به عقد من درآورد
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای

مدافعان حرم اسم نوشتیم تابستون که شد

و حوزه‌ها تعطیل شدند ما هم رفتیم

خانمم باردار بود و با گریه گفت:

وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن

نه خدماتی پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:

«میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند»

°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 نظر دهید »

#مکارم اخلاق

17 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

? مکارم اخلاق (۲)
?اللَّهُمَّ اَجر لِلنَّاسٍ عَلَی یَدِیَ الخَیرَ وَ لَا تَمحَقهُ بِالمَنِّ
?خداوندا توفیق انجام کارهای خیر برای مردم را نصیب دست های من بساز و بنای آن کارها را به سیلاب منت ویران مساز. 
? فرازی از دعای بیستم صحیفه سجادیه(مکارم الاخ

 نظر دهید »

#وصیت تکان دهنده وعشق به نماز

17 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

? #درسهایی_از_سیره_علما
?وصیت تکان دهنده و عشق به نماز 
? سید مرتضى در وصیت خود آورده است که تمام نمازهاى واجب مرا که در طول عمرم خوانده‌ام به نیابت از من دوباره بخوانید. 

وقتى این سخنان از ایشان نقل شد، نزدیکان و اطرافیان شگفت‌زده شدند و پرسیدند چرا؟! شما که فردى وارسته بودید و اهمیت فوق‌العاده‌ای به نماز می‌دادید، علاقه‌مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز وضو گرفته ، آماده می‌شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد که این‌گونه وصیت می‌کنید؟!
? سید در پاسخ فرمود: آرى من علاقه‌مند به نماز بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از راز و نیاز هم لذت فراوان می‌بردم، ازاین‌رو همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز لحظه‌شماری می‌کردم تا وقت نماز برسد و این تکلیف الهى را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذت از نماز، وصیت می‌کنم که تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانید زیرا تصور من این است که شاید نمازهاى من صد در صد خالص براى خدا انجام نگرفته باشد بلکه درصدى از آن‌ها به خاطر لذت روحى و معنوى خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید چون اگر یک درصد از نماز هم براى غیر خدا انجام‌گرفته باشد، شایسته درگاه الهى نیست و می‌ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیازهاى من مورد پذیرش خداى منان قرار نگیرد!
? گلشن ابرار

 نظر دهید »

#احکام

17 شهریور 1400 توسط یاضامن آهو

⁉️با سلام؛ خانمی شوهرش اجازه رفتن به کربلا رو می‌ده، ولی پدرش به‌هیچ‌عنوان اجازه نمی‌ده و راضی نیست. 

اگه خانم به این سفر بره، آیا زیارتش قبوله و گناه نکرده؟

اگه به دروغ، شهر دیگه‌ای رو برای سفر به پدرش بگه، گناه کرده؟
✅ پاسخ
?با سلام و احترام?

سفری که سبب ناراحتی پدر و مادر بشه، #حرامه و انسان باید نمازش رو توی اون سفر تمام بخونه و اگه ماه رمضون باشه، روزه‌ش رو هم بگیره ?‍♂
دروغ‌گفتن حرام است

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 961
  • 962
  • 963
  • ...
  • 964
  • ...
  • 965
  • 966
  • 967
  • ...
  • 968
  • ...
  • 969
  • 970
  • 971
  • ...
  • 1017
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

بامهدی ادرکنی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس