#داستان
✧✾════✾✰✾════✾✧
مرحوم کافی نقل میکرد که شبی خواب
بودم که نیمههای شب صدای در خانهام
بلند شد
از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود
به در خانهام پرسیدم که چه میخواهد؟
گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر
است میخواست کمکش کنم
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه
رفتم در حین پائین آمدن از پلهها فقط
در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی؟
نه آسایش داری و نه خواب و خوراک
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم
و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیم
همان شب حضرت حجه بن الحسن عج
را خواب دیدم
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی!
اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند
سراغ شخص دیگری؟
آنجا بود فهمیدم که خداوند و امام زمان
چه لطف و محبت و عنایتی به من دارند
وقتی در دعاهایت از خدا
توفیق کار خیر خواسته باشی
وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی
که حوائجش به دست تو برآورده و برطرف
گردد و این را خالصانه و از روی صفای
باطن خواسته باشی
خدا هم توفیق عمل میدهد
هر جا که باشی گرهای باز میکنی
ولو به جواب دادن سؤال رهگذری
اصلًا انگار روزیت میشود
خودت میفهمی که از بین آن همه آدم
چرا تو انتخاب شدهای
خدایا به حق علی و اولاد علی علیهالسلام
عاقبت بخیری و توفیق کار خیر
به همه ما عنایت بفرما
#آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــ