#داستان
✿✵✰ هـر شــ?ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
سر و گوشش زیاد میجنبید
دخترخاله رجبعلی را میگویم
عاشق سینه چاک پسرخالهاش شده بود
عاشق پسرخاله جوان یک لا قبائی که
کارگر ساده یک خیاطی بود
و اندک درآمدی داشت
و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم
بدجوری عاشقش شده بود
آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد
و به عشقش واصل شود
رجبعلی معتقد و اهل رعایت حلال و حرام
نیز چندان از این دخترخاله بدش نمیآمد
اما عاشق سینه چاکش نبود
دخترخاله عاشق دنبال فرصتی بود
تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه
انداخته و نهایتاً به وصال او نائل شود
و این فرصت مهیا شد
آن هم در روزی که مادر رجبعلی
غذای نذری پخته بود
و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود
و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد
رجبعلی رسید به خانه خاله، در زد
صدای دخترخاله بلند شد: کیه؟
رجبعلی گفت: منم رجبعلی
و صدای دخترخاله را شنید که میگوید:
بیا داخل رجبعلی، خالهات هم هست
رجبعلی وارد شد
و سلام و علیکی با دخترخالهاش کرد
و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست
و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست
تا به خودش آمد
دید که پشت سرش درب خانه قفل شده
و دخترخاله هم ….!!!
با خودش گفت: رجبعلی خدا میتواند
تو را بارها و بارها امتحان کند
بیا یک بار تو خدا را امتحان کن
و از این حرام آماده و لذت بخش
به خاطر خدا صرف نظر کن
پس تأملی کرد و به محضر خداوند
عرضه داشت: خدایا من این گناه را
به خاطر رضای تو ترک میکنم
تو هم مرا برای خودت تربیت کن
و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد
و برگشت به خانه خود تا استراحت کند
صبح از خواب بلند شد
و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد
و با کمال تعجب دید خیابان پر از
حیوانات اهلی و وحشی شده است!
آری! چشم برزخی شیخ رجبعلی
در اثر چشم پوشی از یک گناه حاضر
و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود
و این چشم پوشی آغازی شد
برای سیر و سلوک و صعود معنوی
شیخ رجبعلی خیاط تا اینکه کسب کند
مقامات عالیه معنوی را
چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده
که آیت الله بهجت ره تأکید میفرمودند
بر این نکته که:
راه واقعی عرفان ترک گناه است
✍منبع:
?کتاب کیمیای محبت
زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ