بامهدی ادرکنی

  • خانه 

#داستان

20 آبان 1400 توسط یاضامن آهو

✿‍✵✰ هـر شــ?ــب یـک ✰✵✿‍

           داســتــان مـعـنــوی

✧✾════✾✰✾════✾✧
سهل شوشتری از بزرگان عرفاست

که در سن هشتاد سالگی

در سال ۲۸۳ هجری قمری از دنیا رفت
او می‌گوید: من سه ساله بودم

که نیمه‌های شبی دیدم دایی‌ام

محمد بن سوار از بستر خواب برخاسته

و مشغول نماز شب است
یک بار به من گفت:

پسرم آیا آن خداوندی که تو را آفریده

یاد نمی‌کنی؟

گفتم: چگونه او را یاد کنم؟

گفت: شب هنگامی که برای خواب

در بسترت می‌آرمی

سه بار از صمیم دل بگو:

خدا با من است و مرا می‌نگرد

و من در محضر او هستم
چند شب همین گفتار را از ته دل گفتم
سپس به من گفت:

این جمله‌ها را هر شب هفت بار بگو
من چنین کردم

شیرینی این ذکر در دلم جای گرفت
پس از یک سال به من گفت:

آنچه گفتم در تمام عمر تا آنگاه که تو را

در گور نهند از جان و دل بگو

که همین ذکر و معنویتش دست تو را

در دو جهان بگیرد و نجات بخشد
به این ترتیب نور ایمان به توحید

در دوران کودکی در دلم راه یافت

و بر سراسر قلبم چیره شد

↲نماز شب کلید حل مشکلات

°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: داستان

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

بامهدی ادرکنی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس